مکس هوداک، هم بنیان گذار نورالینک، با شرکت Science Corp. به دنبال توسعه فناوری های پیشرفته تراشه مغزی است. این مقاله به معرفی دستگاه پریما برای بازگرداندن بینایی، برنامه های آینده برای ژن درمانی و رشد بافت مغزی جدید، و چشم انداز جاه طلبانه مهندسی آگاهی انسانی می پردازد و پیامدهای اجتماعی و اقتصادی این پیشرفت ها را بررسی می کند.
شش سال پیش، در یک رویداد StrictlyVC در سانفرانسیسکو از سم آلتمن پرسیدم که اوپن ای آی، با ساختار شرکتی پیچیده اش، چطور پول در می آورد. او گفت که روزی از هوش مصنوعی خواهد پرسید. وقتی همه پوزخند زدند، او اضافه کرد: «می تونید بخندید. اشکالی نداره. اما این چیزیه که واقعا بهش باور دارم.» و این همان هیجان و سردرگمی است که امروز در مورد فناوری های نوظهوری مانند تراشه مغزی وجود دارد.
شوخی نمی کرد.
این بار که دوباره مقابل جمعیتی نشسته ام، این بار در کنار مکس هوداک، هم بنیان گذار و مدیرعامل Science Corp.، نمی توانم آن لحظه را با آلتمن به یاد نیاورم. هوداک رنگ پریده، با شلوار جین و یک سویشرت زیپ دار مشکی، بیشتر شبیه کسی است که می خواهد به یک گودال رقص پرش کند تا اینکه یک شرکت چند صد میلیون دلاری را معرفی کند. اما او شوخ طبعی زیرکانه ای دارد که فضا را جذاب نگه می دارد.
هوداک از شش سالگی برنامه نویسی را شروع کرد و در دوران کارشناسی در دانشگاه دوک، راه خود را به آزمایشگاه میگوئل نیکوللیس، یک دانشمند عصب شناس پیشگام که از آن زمان تاکنون به شدت منتقد سرمایه گذاری های تجاری رابط مغز و کامپیوتر (BCI) شده است، باز کرد. در سال 1395، هوداک شرکت نورالینک را با ایلان ماسک تاسیس کرد و تا سال 1400 به عنوان رئیس آن فعالیت کرد و عملا عملیات روزمره را اداره می کرد.
وقتی از او پرسیدم که از کار در کنار ماسک چه چیزی یاد گرفته، هوداک یک الگوی خاص را توضیح می دهد. «ما با هم در موقعیت های زیادی قرار می گرفتیم که اتفاقی می افتاد. در ذهن خودم، دو راه حل کاملا متضاد ممکن داشتم، و آن ها را برای او می آوردم و می گفتم: «این الف است یا ب؟» و او نگاه می کرد و می گفت: «قطعا ب است،» و آن مشکل هرگز دوباره پیش نمی آمد.»
بعد از چند سال، هوداک آنچه را که آموخته بود برداشت و حدود چهار سال پیش، سه همکار سابق نورالینک را برای راه اندازی Science Corp. با خود همراه کرد. هوداک هم مثل آلتمن، هدف بعید تیمش را چنان با آرامش توصیف می کند که من خودم را متقاعد می بینم که محدودیت های شناخت زودتر از آنچه بیشتر ما تصور می کنیم برطرف خواهند شد. و اینکه او جزو کسانی خواهد بود که این اتفاق را رقم می زنند.
همینطور که در حال گشت و گذار در اخبار ناامیدکننده بودم…
در حالی که من درگیر جنون مراکز داده هوش مصنوعی و جنگ های جذب استعداد بودم، در پس زمینه اتفاقات مهمی در حال شکل گیری است.
بر اساس داده های مجمع جهانی اقتصاد، نزدیک به 700 شرکت در سراسر جهان حداقل ارتباطاتی با فناوری عمیق مانند رابط مغز و کامپیوتر (BCI) دارند، از جمله برخی غول های فناوری. این پیشرفت ها شامل تحقیقات گسترده در زمینه تراشه مغزی و کاربردهای آن می شود. علاوه بر نورالینک، مایکروسافت ریسرچ در هفت سال گذشته یک پروژه اختصاصی BCI را اداره کرده است. اپل اوایل امسال با Synchron، که بیل گیتس و جف بزوس از آن حمایت می کنند، برای ایجاد پروتکلی همکاری کرد که به BCI ها اجازه می دهد آیفون ها و آی پدها را کنترل کنند. حتی آلتمن نیز گزارش شده که در حال کمک به راه اندازی رقیبی برای نورالینک است.
و در مرداد ماه (آگوست)، چین «برنامه اجرایی برای ترویج نوآوری و توسعه صنعت BCI» خود را منتشر کرد که هدف آن دستیابی به پیشرفت های فناورانه اصلی تا سال 1406 و تبدیل شدن به رهبر جهانی تا سال 1409 است.
بسیاری از علوم اعصاب جدید نیستند. هوداک گفت: «یک انتقاد مشروع به شرکت های BCI این است که آنها علم اعصاب جدیدی انجام نمی دهند.» «رمزگشایی کنترل نشانگر یا کنترل بازوی رباتیک از یک انسان – مردم 30 سال است که این کار را می کنند.»
اما آنچه جدید است، مهندسی است. «نوآوری در نورالینک این است که [یک دستگاه] را به اندازه کافی کوچک و کم مصرف ساخته تا بتوانید آن را به طور کامل بکارید و پوست را ببندید، و چیزی داشته باشید که خطر عفونت نداشته باشد. این واقعا جدید بود.» هدف نهایی توسعه یک تراشه مغزی ایمن و کارآمد است.
در واقع، هوداک اعتراف می کند که ما اطلاعات زیادی در مورد نحوه عملکرد مغز برای ساخت واقعی محصولاتی که او صحبت می کند، نداریم. اما برخلاف بسیاری از شرکت های BCI که باید پول جذب کنند، Science Corp. در حال یافتن راه هایی برای کسب درآمد است. در مقیاس کوچک، ابزارهایی می سازد که سپس به محققان دیگر می فروشد همانطور که هوداک می گوید: «یک سیستم ضبط به اندازه گاری 300,000 دلاری را به یک دستگاه دستی 2,000 دلاری تبدیل می کند.»
پیشرفت بزرگتر، رساندن سریع یک محصول به بازار است. محصولی که می تواند به مردم کمک کند و درآمدزا باشد، در حالی که شرکت بی سر و صدا در حال توسعه فناوری ای است که ادعا می کند می تواند خودِ آگاهی انسانی را تغییر دهد.
این «محصول» تجاری اولیه، روشی به نام «پریما» (Prima) است. این آنقدر هیجان انگیز است که مجله تایم چند هفته پیش این فناوری را روی جلد خود قرار داد: یک تراشه مغزی کوچک تر از یک دانه برنج که مستقیما در شبکیه چشم کاشته می شود. این فناوری، همراه با عینک های مجهز به دوربین و (در حال حاضر) یک باتری 0.9 کیلوگرمی، بینایی را به افراد مبتلا به دژنراسیون ماکولا (تخریب لکه زرد) پیشرفته بازمی گرداند. نه درک نور مبهم و تار، بلکه «دید با شکل و جزئیات».
در آزمایش های بالینی تکمیل شده با 38 بیمار، Science Corp. می گوید 80 درصد از آنها توانستند دوباره بخوانند، دو حرف در هر بار. هوداک می گوید: «تا جایی که من می دانم، این اولین بار است که بازگرداندن توانایی روان خواندن در بیماران نابینا به طور قطعی نشان داده شده است.»
Science Corp. تنها می تواند تا این حد اعتبار کسب کند. این شرکت سال گذشته پریما را از یک شرکت فرانسوی به نام Pixium Vision خریداری کرد، فناوری را بهبود بخشید، آزمایش هایی را که Pixium شروع کرده بود تکمیل کرد و نتایج را برای تایید در اروپا ارائه داد. هوداک انتظار دارد محصول را تابستان سال آینده عرضه کند.
پریما در همین حال هنوز باید توسط رگولاتورهای ایالات متحده تایید شود. هوداک در مورد FDA گفت: «ما با FDA همکاری می کنیم، اگرچه سوالاتی در مورد زمان بندی دقیق آن وجود دارد.»
در هر صورت، با هزینه ای که او در ابتدا برای هر روش 200,000 دلار تخمین می زند، Science Corp. در صورتی سودآور خواهد شد که بتواند فقط 50 بیمار در ماه جذب کند.
این تصویر نمونه ای از پیشرفت های خارق العاده در زمینه رابط های مغز و کامپیوتر را نشان می دهد.

چنین فناوری هایی پتانسیل تحول آفرینی در درک و تعامل ما با مغز را دارند.
تراشه مغزی؛ ذهن در یک ظرف نورون است
گام بعدی و جاه طلبانه تر، ژن درمانی است. به طور خاص، ژن درمانی اپتوژنتیک، که به معنای حساس کردن نورون ها به نور است تا بتوان آنها را با نور به جای الکترود کنترل کرد. این ایده جدیدی نیست، اما Science Corp. فکر می کند که آنچه دیگران نتوانسته اند را کشف کرده است.
روش کار پریما به این صورت است: شبکیه چشم شما سه لایه سلولی دارد. گیرنده های نوری (میل و مخروط) در پشت نور را دریافت می کنند و به سلول های دوقطبی متصل می شوند، که آنها نیز به اعصاب بینایی که به مغز می روند، وصل می شوند. در دژنراسیون ماکولا، گیرنده های نوری از بین می روند. 400 الکترود پریما مستقیما سلول های دوقطبی را تحریک می کنند و از لایه مرده عبور می کنند.
با ژن درمانی، هدف این است که کلا از الکترودها صرف نظر کنیم. به جای آن، سلول های زنده را با استفاده از پروتئین های جدید طوری مهندسی می کنیم که به نور واکنش نشان دهند.
هوداک توضیح می دهد: «چشم یک مکان واقعا ایده آل برای انجام این نوع کار ژن درمانی است، زیرا سیستم ایمنی بدن تا حدودی آن را به حال خود رها می کند.» در سایر نقاط بدن، سلول های مهندسی شده ای که پروتئین های ناآشنا تولید می کنند، حملات ایمنی را تحریک می کنند. اما بدن ما مدت ها پیش یاد گرفته که وقتی تغییراتی در چشم ایجاد می شود، بیش از حد واکنش نشان ندهد.
سایر شرکت ها رویکردهای مشابهی را دنبال می کنند، اما هوداک می گوید که آنها یا لایه سلولی اشتباهی را هدف قرار می دهند، یا پروتئین هایشان به خوبی پروتئین های استارتاپ او نیستند. او ادعا می کند: «آنها به آن سرعت و حساسیت نیستند. پروتئین هایی که ما واقعا استفاده می کنیم، پیشرفته ترین ها هستند.»
در هر صورت، حتی ژن درمانی هم هدف نهایی نیست. چیزی که هوداک احتمالا تمام عمر خود را در رویای آن بوده است: راهی برای رشد بافت جدید مغز.
الکترودها خام و ابتدایی هستند؛ آنها به بافت آسیب می رسانند. هوداک توضیح می دهد: «هر بار که چیزی را به صورت مکانیکی وارد مغز می کنید، فضای خالی در آنجا وجود ندارد.» او می گوید در کورتکس (قشر مغز) افزونگی وجود دارد، و برای کسی که دچار آسیب نخاعی یا نابینایی است، این تعویض «کاملا توجیه پذیر» است. اما آسیب بافتی به این معنی است که «نمی توانید آن را به میلیون ها یا میلیاردها کانال گسترش دهید.» او می گوید این محدودیت اساسی رویکردهای مانند نورالینک است. برای دستیابی به پیشرفت های واقعی، نیاز به رویکردهای نوین در توسعه تراشه مغزی داریم.
افزودن نورون های بیشتر به مغز ممکن است عجیب به نظر برسد، اما Science Corp. می گوید که قبلا یک دستگاه اثبات مفهوم را روی موش ها آزمایش کرده است. این دستگاه شبیه یک شبکه کوچک وافل است و روی سطح مغز قرار می گیرد (به جای اینکه به داخل فرو برده شود)، که هر حفره آن حاوی نورون های مهندسی شده ای است که از سلول های بنیادی رشد کرده اند. این نورون ها به شدت تغییر یافته و برای عملکردهای خاص بهینه سازی شده اند. هنگامی که دستگاه شبیه وافل نصب می شود، نورون ها شروع به رشد ارتباطات جدید – آکسون ها و دندریت ها – به داخل بافت مغز می کنند و پیوندهای بیولوژیکی با مدارهای عصبی موجود ایجاد می کنند.
حداقل در آزمایش های انجام شده روی موش ها، Science Corp. می گوید که نشان داده است این نورون های اضافی گاهی اوقات کار می کنند: پنج موش از نُه موش یاد گرفتند که هنگام فعال شدن دستگاه به چپ یا راست حرکت کنند.
هوداک گفت: «این کار را به روشی کاملا زیست سازگار انجام می دهد، زیرا مغز واقعا فقط مجموعه ای از نورون هاست.» «فقط نورون ها با نورون ها صحبت می کنند، همانطور که تکامل در نظر داشته، با این تفاوت غیرقابل چشم پوشی که برخی از این نورون ها از آزمایشگاه می آیند.»
اگر مشکلی پیش بیاید چه؟ هوداک می گوید یک بیمار می تواند یک ویتامین مصرف کند، «چیزی مورد تایید FDA که در غیر این صورت مصرف نمی کنید»، و نورون های مهندسی شده از بین خواهند رفت، و این را به عنوان یک سوپاپ که در خود زیست شناسی تعبیه شده است، توصیف می کند.
آنچه هوداک واقعا می خواهد
مدتی بود که صحبت می کردیم، وقتی هوداک همه چیز را در یک جمله بازتعریف کرد. «من در واقع فکر می کنم BCI داستانی در کنار طول عمر است.»
«مغز دو کار انجام می دهد: مغز هوشمند است و آگاه است. ما می دانیم که هوش مستقل از زیرلایه است، زیرا هم در مغزها و هم در GPUها (واحد پردازش گرافیکی) آن را می بینید. اما به نظر من، پایان جستجوی رابط مغز و کامپیوتر، در واقع ماشین های آگاه هستند.»
این در مورد رمزگشایی خودِ آگاهی است؛ درک قوانین فیزیکی که تجربه ذهنی را ممکن می سازند، و سپس مهندسی آن در زیرلایه های جدید.
هوداک توضیح می دهد: «برای اثبات درستی یک نظریه آگاهی، باید خودتان آن را ببینید.» «این نیازمند این رابط های بزرگ مغز و کامپیوتر خواهد بود.»
هوداک فکر می کند که وقتی انسان ها بفهمند میلیاردها نورون چگونه با هم ترکیب می شوند تا یک تجربه یکپارچه را ایجاد کنند آنچه متخصصان علوم اعصاب آن را «مسئله اتصال» می نامند می توانیم شروع به انجام کارهای واقعا شگفت انگیز کنیم.
تقریبا در بیان اینکه برخی از این کارهای شگفت انگیز شامل چند مغز است که با هم کار می کنند تا یک آگاهی واحد را تشکیل دهند، تردید دارم. او می گوید: «شما واقعا، به معنای بسیار بنیادی، می توانید در مورد ترسیم مجدد مرز اطراف یک مغز صحبت کنید، احتمالا برای شامل شدن چهار نیمکره، یا یک دستگاه، یا یک گروه کامل از مردم.»
هوداک اساسا در حال توصیف داستان «پلوریبوس» (Pluribus) است، سریال جدید Apple TV که در آن یک سیگنال بیگانه بشریت را به یک ذهن جمعی تبدیل می کند. این به شدت یک اتوپیا است. اما هوداک به نظر می رسد فکر می کند که علم پایه… درست است.
«آیا ابرموجودات غول پیکری وجود خواهند داشت که با فرهنگ های جهانی مطابقت داشته باشند؟ آیا زوج هایی به وجود خواهند آمد، مانند گام بعدی در ازدواج؟» او واقعا مطمئن نیست که این فناوری چگونه استفاده خواهد شد. «تصور اینکه چگونه استفاده خواهد شد، تا حدودی دشوار است، اما من کاملا مطمئنم که این دستگاه ها ساخته خواهند شد.»
اساسا، در انتهای این مسیر، شما فقط انسان های باهوش تر ندارید؛ شما افرادی دارید که با ماشین ها و با یکدیگر ادغام شده اند. آگاهی ای که چندین زیرلایه، بدن و ذهن را در بر می گیرد. این آینده ای است که با گسترش فناوری تراشه مغزی در حال شکل گیری است.
هوداک می گوید: «شما می توانید سرطان را درمان کنید، بیماری قلبی عروقی را درمان کنید، تمام بیماری های متابولیک را درمان کنید.» «اما این دیدگاه جایگزین استقلال از زیرلایه وجود دارد که اساسا می گوید، اگر از ابتدا نیازی به حل این مشکلات نداشتیم چه؟»
چه می شود اگر به جای ترمیم بی پایان بدن های در حال فرسودگی، آگاهی را به جای دیگری منتقل کنیم؟
تراشه مغزی و نقطه عطف فناوری
آنچه این گفتگو را قابل توجه می کند، چقدر عینی به نظر رسیدن همه چیز است. هوداک در مورد «روزی» دست تکان نمی دهد. او جدول زمانی، تعداد بیماران و مسیرهای نظارتی دارد.
او می گوید: «تا سال 1414، [رابط های عصبی بیوهایبرید] اساسا برای بیماران نیازمند در دسترس خواهند بود.» «و این واقعا شروع به تغییر شکل جهان به روش های جالب خواهد کرد.»
واضح بگویم، هوداک نمی گوید که افراد سالم 40 ساله به زودی برای جراحی مغز صف می کشند. او تاکید می کند: «اینها [برای] جراحی های بسیار جدی مغز هستند.» او می گوید که چون مردم ناگزیر پیر می شوند، «بسیاری از افراد در نهایت بیمار می شوند.»
در همین حال، او ادعا می کند که فناوری بهبود خواهد یافت، جراحی ها ایمن تر خواهند شد و مزایا چشمگیرتر خواهند شد. و به تدریج، جمعیت بیماران گسترش خواهد یافت. تا اواخر دهه 1420 که چندان دور نیست هوداک فکر می کند این فناوری «واقعا فراگیر» خواهد شد.
تا سال 1414 است که انتظار می رود اوضاع عجیب شود. آن زمان، هوداک پیش بینی می کند، «بیمار شماره یک حق انتخاب پیدا می کند، مثلا: “می توانید از سرطان پانکراس بمیرید، یا می توانید وارد ماتریکس شوید و بعد از آن همه چیز سریع تر می شود.”»
او به اتاقی پر از آدم می گوید که در یک دهه، کسی که با بیماری لاعلاج روبروست، ممکن است انتخاب کند که آگاهی اش بارگذاری شده و به نحوی از طریق فناوری BCI حفظ شود. افراد حاضر در اتاق هم سرگرم به نظر می رسند و هم نگران. این چشم اندازی هیجان انگیز و در عین حال نگران کننده برای آینده تراشه مغزی است.
پول، پول، پول
یک چیز که بعید به نظر می رسد تغییر کند این است که اقلیتی کوچک از مردم منابع مالی زیادی خواهند داشت در حالی که بقیه اینطور نیستند. در حال حاضر، بیمه هزینه های درمان بیماران دژنراسیون ماکولا را پوشش می دهد. اما با گسترش و بهبود BCI ها، کل مدل اقتصادی مراقبت های بهداشتی ممکن است از هم بپاشد.
استدلال هوداک این است که فناوری مصرف کننده تورم منفی خوبی دارد. تلفن ها و کامپیوترها بهتر و ارزان تر می شوند، بنابراین ما بیشتر می خریم و پول بیشتری خرج می کنیم؛ بازار گسترش می یابد. اما مراقبت های بهداشتی بر اساس آنچه هوداک آن را «یک سطل پول ثابت» می نامد، عمل می کند.
این نظریه می گوید که با فرض بهبود فناوری BCI و افزایش طول عمر، موارد بیشتری برای خرج کردن دلارهای مراقبت های بهداشتی وجود خواهد داشت. هوداک می گوید: «مشکل اینجاست که با ورود فناوری های جدیدی که نتایج بهتر و عمر طولانی تری را به ارمغان می آورند، چیزهای بیشتری برای خرج کردن پول برای نتایج بهتر وجود دارد.» «نمی توانید 10 برابر بیشتر برای مراقبت های بهداشتی هزینه کنید. این یک فاجعه خواهد بود.»
«این یک تضاد اساسی است که من فکر می کنم در نهایت سیستم مراقبت های بهداشتی را از هم خواهد پاشید، زیرا این فناوری ها به صورت گسترده کارآمد می شوند.»
صادقانه بگویم، در این مرحله از گفتگو، هزینه های مراقبت های بهداشتی اصلا در اولویت ذهنم نیست. اما این نکته مهمی است: یا هزینه های مراقبت های بهداشتی به سطوح غیرقابل تحملی افزایش می یابد، یا اینکه آیا کسی BCI دریافت می کند به این بستگی دارد که آیا می تواند از عهده هزینه اش برآید یا خیر. باورم نمی شود که تقسیمات طبقاتی بر اساس بهبودهای شناختی به یک واقعیت اقتصادی واقعی و نزدیک مدت تبدیل شود، اما تصور کنید که بخواهید با کسی رقابت کنید که حافظه کامل دارد، یا توانایی محاسبه چیزی را در لحظه دارد. این واقعا ناخوشایند خواهد بود.
همینطور که زمانمان رو به اتمام بود، از هوداک پرسیدم که فکر می کند چه اتفاقی برای جامعه می افتد. او جوابی نداشت. او با لبخند می گوید: «من خیلی بیشتر نگران توییتر هستم تا این چیزها»، و اضافه می کند که بیشتر نگران دستکاری اطلاعات از طریق چشمانمان است تا از طریق رابط های مستقیم مغزی با آنها.
گفتگو را ترک می کنم در حالی که به «پلوریبوس» (Pluribus) فکر می کنم، سریالی که هوداک هنوز آن را ندیده است. در این سریال، ذهن جمعی همه چیز را ارائه می دهد: دانش کامل، رهایی از تنهایی، درک کامل. اما وقتی وارد آن شوید، دیگر خودتان نیستید.
همچنین به این فکر می کنم که چگونه اظهار نظر آلتمن، که می گفت فقط از هوش مصنوعی می پرسد، جمعیت حاضر در اتاق را به خنده واداشت، زیرا برای کسانی که خارج از آن حوزه بودند، مضحک به نظر می رسید.
سال ها پیش، به عنوان یک خبرنگار تازه کار در سیلیکون ولی، من هم همین واکنش اولیه را به بسیاری از ایده ها و محصولات جاه طلبانه داشتم. بسیاری از آن ایده ها اکنون دنیا را تسخیر کرده اند، بنابراین اکنون من فقط گوش می دهم و منتظر می مانم.
این مقاله به بررسی مسیر چشم اندازین شرکت Science Corp. تحت رهبری مکس هوداک می پردازد، از کاربردهای عملی مانند بازیابی بینایی گرفته تا سناریوهای آینده نگرانه شامل مهندسی آگاهی و ادغام انسان و ماشین. چالش های فناورانه، اختلالات اقتصادی بالقوه و معضلات اخلاقی ناشی از این تغییرات عمیق در هستی انسان مورد بحث قرار گرفت. این سفر، تکامل سریع نوروتکنولوژی و پتانسیل آن را برای شکل دهی مجدد به درک ما از مفهوم انسان در دهه های آینده برجسته می سازد.